علوم سیاسی |
احکام پسینی وپیشینی واژه?های (a priori ) و (a posteriori ) در اصل لغات لاتین هستند که به ترتیب به معنی، آنچه از پیش می?آید(پیشینی) و آنچه بعد می?آید(پسینی) می?باشند. این تمایز، تمایزی معرفت شناختی است و در درجه اوّل به این اشاره دارد که چگونه و بر چه اساسی یک گزاره قابل دانستن است. یک گزاره به طور پیشینی قابل دانستن است، اگر به طور مستقل از تجربه قابل دانستن باشد. و متقابلاً یک گزاره پسینی است اگر دانستن آن از تجربه مستقل نباشد. به طور سنتی زمانی می?گوییم چیزی را می?دانیم (یا به آن معرفت داریم)، که به گزاره?ای صادق باور داشته باشیم و باور ما به آن گزاره، موجه باشد. و زمانی در باور به یک گزاره موجه هستیم، که دلیلی معرفتی برای حمایت از صدق آن داشته باشیم. اگر بگوییم گزاره?ای را به طور پیشینی میدانیم، به این معنی است که توجیهی که برای باور به این گزاره داریم، مستقل از تجربه بدست آمده است. برای مثال من دلایل خوبی برای باور به این دارم که مکعب?ها شش وجه دارند یا اگر امروز سه شنبه باشد پس پنجشنبه نیست و هفت به علاوه پنج برابر دوازده است و ...، امّا دلایل من برای باور به این گزاره?ها از تجربه من ناشی نشده?اند. از سوی دیگر اگر بگوییم که گزاره?ای را به طور پسینی می?دانیم، به این معنی است که توجیه ما برای باور به آن گزاره از تجربه و تحقیق در عالم خارج ناشی شده است. برای مثال من دلایل خوبی برای باور به این دارم که در حال حاضر باران نمی?آید، اسیدها رنگ کاغذ تورنسل را قرمز می?کنند، بشر از فقر خوشش نمی?آید، آب همان O 2H است و زمانی دایناسورها وجود داشته?اند. این بار دلایلی که برای توجیه این گزاره?ها دارم از تجربه من (و یا دیگران) ناشی می?شود. بسیاری از باورهایی که در علوم طبیعی داریم از این نوع است. به جز گزارهها، برهان?ها و مفاهیم نیز می?توانند پیشینی و پسینی باشند. یک برهان پیشینی، برهانی است که مقدماتش تنها از گزاره?های پیشینی تشکیل شده است. متقابلاً یک برهان، پسینی است اگر گزاره?هایی که مقدمات آن را تشکیل می?دهند ترکیبی از گزاره های پیشینی و پسینی باشند. مفهومی را پیشینی می?گویند که بتوان به طور مستقل از تجربه آن را بدست آورد. یک مفهوم پسینی نه مستقل از تجربه، بلکه از انطباعات حسی ناشی می?شود. دکارت اصرار داشت که نوعی تصورات و احکام فطری وجود دارند که نه ناشی از تجربه هستند و نه می?توانند در تخیل ساخته شوند. به عنوان مثال تصور خدا از تصوراتی است که از نظر دکارت فطری است. تصورات ریاضی مثل تصور یک دایره نیز اینگونه است. بیشتر عقلگرایان ابتدای دوران مدرن معرفت بشر را ناشی از گزاره?های پیشینی می?دانستند. بنابراین برهانهای عقل گرایان نیز از نوع برهان?های پیشینی محسوب می?شوند. ارتباط پیشینی و پسینی با تحلیلی و ترکیبی تمایز پیشینی و پسینی را که تمایزی مربوط به معرفت شناسی است، نباید با تمایز معناشناختی تحلیلی/ترکیبی اشتباه کرد. گزاره های تحلیلی گزارههایی هستند که صدق آنها تنها به واسطهی معنای اجزاء تشکیل دهنده آن عبارت است. در مقابل، گزارههای ترکیبی گزارههایی هستند که تحلیلی نیستند. بعضی فلاسفه معتقد هستند که مرز میان احکام پیشینی و پسینی با مرز گزارههای تحلیلی و ترکیبی مشترک هستند. گروه دیگر نیز احکام پیشینی را دارای تنوع بیشتری میدانند. گروهی از گزاره?ها به لحاظ منطقی، پیشینی هستند. در این موارد آنچه سبب می?شود بتوانیم گزاره?ای را بدون مراجعه به تجربه تحقیق کنیم، عقل است. به عنوان مثال گزاره "امشب ساعت نه یا باران خواهد بارید و یا نخواهد بارید" به لحاظ منطقی، پیشینی است؛ چرا که به لحاظ منطقی میدانیم که این عبارت در هر شرایطی صادق خواهد بود. عبارتهای دیگری نیز هستند که به واسطه معنای واژه?هایی که در آن بکار رفته است پیشینی هستند. به عنوان مثال عبارت "هیچ مجردی همسر ندارد" پیشینی است؛ چرا که میدانیم همسر نداشتن قسمتی از مفهوم مجرد را میسازد. این نوع گزاره?ها، در عین حال گزاره?های تحلیلی هستند. چرا که پیشینی بودن آنها به واسطه معنای اجزاء یا ساختار منطقی آنهاست. کانت برای اوّلین بار تمایز میان گزاره?های تحلیلی و ترکیبی را معرفی کرد. از نظر کانت اگر مفهوم محمول یک جمله در مفهوم موضوع آن مندرج باشد، گزاره حاصل را تحلیلی می?گویند. "طلا زرد است" برای کانت گزارهای تحلیلی بود چرا که او معتقد بود فلز بودن و زرد بودن در مفهوم طلا مندرج است. اگر کسی مفهوم طلا را بشناسد میداند که طلا فلز زرد است و به واسطه?ی همین خصوصیت، این نوع گزاره?ها می?توانند به صورت پیشینی ادراک شوند. برخلاف این گزاره?ها، در گزاره?های ترکیبی مفهوم محمول به مفهوم موضوع اضافه می?شود. از آنچه گفته شد به نظر می?رسد که همه گزاره?های تحلیلی، پیشینی و همه گزارههای ترکیبی، به صورت پسینی درک خواهند شد. امّا کانت به وجود گزاره?هایی دیگری نیز اعتقاد دارد که در عین اینکه ترکیبی هستند، پیشینی می?باشند. او گزارههای ریاضیات، هندسه، فیزیک نظری،... را از این نوع میشمارد. این گزاره?ها علارغم اینکه معنای محمول آنها در موضوع مندرج نیست، به صورت پیشینی درک میشوند. ارتباط پیشینی و پسینی با ضروری وممکن همچنین تمایز پیشینی و پسینی را نباید با تمایز متافیزیکی ضروری و ممکن اشتباه کرد. امری را ضرورتاً صادق میگویند که در همه جهانهای ممکن (یا به عبارت دیگر در همه شرایط) صادق باشد. و امری را "ممکن" میگویند که در بعضی جهان های ممکن صادق نباشد (به عبارت دیگر، بتوان شرایطی را تصور کرد که در آن صادق نباشد). بسیاری از فلاسفه رابطه میان تحلیلی، پیشینی و ضروری را بسیار نزدیک [و گاهی مرزهای آنها را دقیقاً یکسان] میدانند. تمایز متافیزیکی بین ضروری و ممکن نیز به تمایز پیشینی و پسینی مرتبط است. همانطور که گفته شد، کانت مرز میان تحلیلی، ترکیبی را از مرز پیشینی و پسینی مجزا کرد، امّا او تمایز متافیزیکی ضروری و ممکن را وابسته به تمایز پیشینی و پسینی میدانست. برای کانت هر چه پیشینی است ضروری و هر چه پسینی است ممکن محسوب میشد. پوزیتیویست?ها نیز هر چند در وجود گزارههای ترکیبی- پیشینی با کانت توافق نظر نداشتند، امّا این حکم کانت را که همه پیشینی?ها باید ضروری باشند و همه پسینی ها ممکن، قبول کردند. فرض این بود که نقیض حکمی ضروری باید خود متناقض باشد. مثلاً جمله "هیچ مجردی همسر ندارند" را در نظر بگیرید. نقیض این عبارت یعنی "بعضی از مجردها همسر دارند" جملهای است که به نظر متناقض میرسد. و دلیل آن این است که نداشتن همسر قسمتی از مفهوم مجرد را تشکیل می?دهد. از سوی دیگر واضح است که نقیض یک عبارت متناقض نیز به ضرورت صادق خواهد بود. بنابراین اگر کسی ادعا کند که همه ضروریها به طور پیشینی قابل دانستن هستند، به نظر قابل قبول می?رسد. اما گروهی از فلاسفه دلایلی مطرح کردند مبنی بر اینکه این دو تمایز نیز مرز مشترکی با هم نمیسازند. ادعای مطرح شده این است که احکامی پیشینی وجود دارند که ممکن هستند و نه ضروری، و همچنین احکامی پسینی را میتوان یافت که ضروری هستند و نه ممکن. سول کرییکی که صاحب این ادعا است مثالهایی در این موارد مطرح کرده است. در مورد ادعای اول تصور کنید کسی بگوید که "میله استاندارد مقیاس متر در پاریس، یک متر طول دارد". این عبارت از یک سو به نظر پیشینی میآید چون میله مورد نظر به نحوی تعریف شده که باید یک متر طول داشته باشد. و از سوی دیگر امری ممکن است، چرا که شرایطی وجود دارد که این حکم در آن درست نیست. مثلاً جهان ممکنی را تصور کنید که در آن میله به دلیلی معیوب شده است ویا اینکه در اثر گرما منبسط شده و اندازه آن تغییر کرده باشد. وابسته به تجربه بودن معرفت پسینی نکتهای که هنوز در مورد آن ابهام وجود دارد این است که به چه معنی میگوییم توجیه پسینی، وابسته به تجربه است. به طور دقیق مشخص نیست که به چه چیز "تجربه" میگوییم. در این مورد که چه چیزی را نمیتوان وابسته به تجربه دانست بیشتر صحبت شده است. به عنوان مثال، گفته میشود که تجربه نباید تنها به تجربه حسی محدود شود. چرا منابعی دیگری از معرفت مثل حافظه یا درون بینی نیز معرفت پسینی را توجیه میکنند. شاید بتوان با توجه به نمونههایی که از توجیه پیشینی و پسینی موجود است، تجربه را به مواردی خاصی محدود کرد. مثلاً در توجیه نمونهای پسینی، موضوع شناخت معمولاً در جهان بالفعل قرار دارد و در جهانهای ممکن دیگر میتواند وجود نداشته باشند. نکته دوم اینکه در توجیه معرفت پسینی رابطهی بین موضوع تحقیق و حالات شناختی انسان، رابطهای علّی است. هیچکدام از این دو شرط در توجیه یک حکم پیشینی برقرار نیست. در توجیه یک حکم پیشینی، چیزهایی که موضوع شناخت هستند، مثل اعداد یا مفاهیم، معمولاً انتزاعی میباشند و به واسطه همین در همه جهانهای ممکن موجود هستند. از این گذشته، رابطهی بین موضوع شناخت و دستگاه شناختی، رابطهای علّی به نظر نمیرسند. چنین شرایطی بسیاری از مثالهای پیشینی و پسینی را پوشش میدهد. امّا از طرف دیگر تعدادی را نیز از قلم میاندازد. به عنوان مثال احکام پیشینی- ممکن و ضروری- پسینی کریپکی این شرایط را دارا نیستند. و از آنجا که بسیاری باور دارند که چنین احکامی وجود دارند، شاید بدست آوردن شرایط، نیاز به بررسی بیشتر داشته باشد. مستقل از تجربه بودن پیشینی اینکه به چه معنی توجیه احکام پیشینی، مستقل از تجربه است نیز محل بحث است. به عنوان مثال ادعا شده که میتوان شرایطی تصور کرد که توجیه حکمی پیشینی مستقل از تجربه نباشد. مورد اول اینکه پیش از این که کسی بتواند به صورت پیشینی به باوری از یک ادعا برسد ابتدا باید آن ادعا را بفهمد. در بسیاری از ادعاهای پیشینی برای اینکه آن مفهوم ادراک شود نیاز به تجربه است. به عنوان مثال کسی که میگوید "اگر همه جا قرمز باشد آنگاه هیچ جایی سبز نیست" حکمی پیشینی را بیان کرده. امّا برای درک مفهوم قرمز و مفهوم سبز به تجربه نیاز داریم. مورد دوم اینکه گاهی ادعا میشود که تجربه حتی اگر در توجیه حکم پیشینی نقش نداشته باشد، اما میتواند چنین توجیهی را ابطال کند. که اگر این درست باشد در واقع، دیدگاه افرادی که میگویند توجیه پیشینی خطاناپذیر است، زیر سؤال رفته است. بسیاری از فلاسفه معاصر منکر خطاناپذیر بودن احکام پیشینی هستند. هرچند پذیرش خطاپذیر بودن احکام پیشینی به این معنی نیست که تجربه میتواند توجیه پیشینی را ابطال کند، امّا نمونههایی نیز ارائه شده که نشان میدهد که توجیه پیشینی میتواند با تجربه ابطال شود. به عنوان مثال فرض کنید که من تعدادی از اعداد بزرگ را به دقت باهم جمع میکنم و به نتیجهای نهایی میرسم. باور من درباره این نتیجه، موجه است؛ چرا که از روشی از محاسبه ریاضی که قابل اعتماد است استفاده کردهام. این نتیجه به صورت پیشینی موجه است. مدتی بعد تصمیم میگیرم همین محاسبه را با ماشین حساب انجام دهم. این بار نتیجه محاسبه عددی دیگر است. در اینجا باور من در مورد جمع عوض میشود. باور جدید من در مورد عدد حاصل نیز، همانند نتیجه قبلی، موجه است چرا که من با ماشین حساب آشنایی دارم و آن را ابزاری قابل اعتماد میدانم. این بار نتیجه حاصل به طور پسینی موجه میباشد و تجربه، باور پیشینی من را به عدد قبلی ابطال کرده است [ سه شنبه 92/8/28 ] [ م. مباشری ]
[ لطفا نظر دهید ]
|